کد خبر: 112191

سردار سلیمانی همه ایرانی‌ها را ارکان تشکیل یک‌کلیت می‌دانست

بسیاری از سوءتفاهم ها درباره روابط وسیع سلیمانی با جریانهای سیاسی، از اینجا برمی‌آید که شأن جامع‌نگر او مورد غفلت قرار می‌گیرد. در واقع از نظر شهید، همه ایرانی‌ها، ارکان تشکیل یک کلیت هستند.

به گزاش ثریا - سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب درباره شهادت سردار سلیمانی، نشانگر توجه دوباره ای به جمع هویت دینی و ملی در عملکرد شهید سلیمانی و جاودانگی اسطوره وار این عملکرد از راه شهادت ایشان است. در واقع سردار سلیمانی، از سلوکی برخوردار بود که این سلوک می تواند مقوم حل مسأله قدیمی ملیت و مذهب در کشور ما باشد.

تاریخ کهن سرزمین ما نشان می دهد که هویتی هر چند نحیف و انعطاف پذیر، اما دیرپا و مقاوم همواره با ما بوده است. هویت ایرانی، علیرغم چند صد سال بحران در دوره خلافت اموی و عباسی، در دوره صفوی مجدداً و این بار با محوریت یافتن تشیع قدرت گرفت. البته که زبان فارسی را می توان خط مشترکی دانست که این هویت را از میانه قرن های متمادی به امروز ما رسانده است؛ ولی نباید زبان فارسی را محمل این هویت دانست و نه باید که آن را خود همین هویت دانست. زبان فارسی، بیان هویت ایرانی است. شعر فارسی و سیاست ایرانی منطوی در سنت دبیران و وزیران، دو منبع اصلی زبان فارسی هستند و این دو وجهه، دو رکن مهم هنری و سیاسی هویت ایرانی را شکل داده اند.

آمیختگی تشیع با زبان فارسی، منجر به تحول زبان فارسی شد و این خود مسبب آن شد تا زبان فارسی در بیان سیاست و هنر ایرانی، به نوعی بیانگر تشیع بشود. با ظهور عصر تجددمآبی و غربزدگی و ایجاد بحران در هویت ایرانی، بحرانی که هنوز هم گرفتار آن هستیم، سیاست و هنر هم گرفتار بحران شدند و تا زمانی که این دو رکن از بحران بیرون نیایند، هویت ایرانی نمی تواند خود را بازیابد.

برای روشنی بیشتر، مثالی از شهریار، شاعر معاصر به میان می‌آوریم. شهریار این توفیق را پیدا کرد که در عصر تجدد، پلی بین هویت شیعی ایران و جایگاه امروزی آن بزند. با همین پل بود که شهریار زبان گویای ایرانی بودنِ آذربایجان شد. زیرا شعر ترکی شهریار، عبارت دیگری از شعر فارسی در فرم و محتوا و اگرچه با قواره و لعاب فرهنگ آذربایجانی بود. شعر شهریار کمک کرد تا هویت ایرانی و به ویژه آذربایجان ایران، قوام بهتری بیابد و تقابل پیش آمده را حل و فصل کند.

این روند، همچنان که طریقی در هنر دارد، طریقی را هم باید در سیاست طی کند. شهید سلیمانی مبدل به پاسخی شد بر این پرسش که در عصر جدید چگونه می توان هم راه دین را پیمود و هم متعهد به هویت ملی بود. هم در انقلابی ترین شکل ممکن برخورد کرد و هم اهل عقلانیت بود. هم رزمجویی در مرز داشت و هم سلم جویی در میهن.

بسیاری از سوءتفاهم ها درباره روابط وسیع سلیمانی با شخصیت‌هایی از همه جریان‌های سیاسی، از اینجا برمی‌آید که شأن جامع‌نگر او مورد غفلت قرار می گیرد. در واقع از نظر شهید سلیمانی، همه ایرانی‌ها، ارکان تشکیل یک کلیت هستند. اگر چه که ایشان غافل از این نبود که بسیاری از مسؤولان و غیرمسؤولان در جهت گیری ها و در تفسیر مأموریت اصلی کشور با هم رأی نیستند، اما این را هم می دانست که در عین حال، نقاط مشترک مغفول زیادی وجود دارد که می توان با تکیه و تأکید بر آنها، از تبعات اختلاف نظرها کاست و به هم افزایی درباره کشور رسید.

رمز شیفتگی حیرت آور عموم مردم نسبت به سلیمانی این بود که او از سویی، جبران کننده روحیه مردانگی ملی ایران به مثابه محور سیاست ایرانی بود و از سویی مراعات کننده روحیه پدرانه لازم برای مدارا و مراقبت از عموم. ایران محور قدرت منطقه بوده و هست و هیچگاه این محوریت نمی تواند از سیاست ایرانی خلع گردد. چیزی که بسیاری از مخالفان درنمی یابند این است که خلع ایران از قدرت، نوع دومی از سیاست -مثلاً سیاستی آمریکاگرایانه- را نمی آفریند، بلکه ویرانی و تشدید بحران می آفریند. چیز دیگری که بسیاری از حتی دلبستگان شهید نمی دانند این است که سیاست، نیازمند مدارا و مراعات است و ما امروزه برای بازگشت سرمایه های اجتماعی و کاستن آسیبهای تشتت و تفرقه، نیازمند همین برخورد مدبرانه با تأکید بر نقاط مشترک و ضمن تحفظ بر اصول هستیم.

جمع این دو خصلت در شهید سلیمانی ناشی از جمع رویکرد انقلابی جنگاورانه برای خلق قدرت ایرانی-اسلامی از سویی و حفظ و بسط این قدرت از سوی دیگر بود. این دو وجه سیاست ایرانی، گره خورده با و مبتنی بر فرهنگ تشیع ایرانی است. به همین خاطر است که عملاً هر نوع خلق قدرت برای ایران، خلق قدرت برای تشیع است و هر نوع خلق قدرت برای تشیع نیز خلق قدرت برای ایران. هر نوع اصرار بر اصول انقلابی فرامرزی، تثبیت و تقویت منافع ملی است و هر نوع توسعه منافع ملی، تسهیل گر رشد انقلاب. فهم جمع اسطوره ای این اصول در وجود شهید قاسم سلیمانی، بدون هیچ پروژه تبلیغاتی و به صرافت طبع از جانب مردم فهمیده شد و در یابود بی سابقه او، متجسد گشت و نشانه ای گشت بر اینکه هنوز هم و در اوج سرمای زمستان ناکارآمدی ها و ناملایمتی ها، جریان اصلی و صاحب اصلی این سرزمین، وفاداری به ایران و انقلاب است.

منبع : پژوهشگر فلسفه و مدرس دانشگاه