کد خبر: 123526

به قلم مائده فرهنگ؛

پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو

پیاده روی می تواند نوعی مدیتیشن باشد، چیزی از جنس همان تجربه ذن. گام‌هایمان را که برمیداریم کم کم پاها و کل بدن‌مان را فراموش می کنیم، تنها افکار می مانند و بعد از لحظاتی افکار نیز ناپدید می شوند.

"کتابخوان" نام مجموعه یادداشت‌هایی از روایت یک کتاب توسط افرادی است که امروزه در جامعه ما کتابخوان یا کتابخور نامیده می شوند. شبکه علمی ثریا نیز طبق رسالت خود، عصرهای دوشنبه را به مرور سریع یک کتاب اختصاص می‌دهد.

کتاب این هفته شبکه علمی ثریا، کتاب "پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو" اثر ارلینگ کاگه است. ارلینگ کاگه (متولد 15 ژانویه 1963) یک کاوشگر، ناشر، نویسنده، وکیل و سیاستمدار نروژی است. در سال 1990 ، ارلینگ کاگه و بورگ اوسلند اولین کسی بودند که بدون پشتیبانی از قطب شمال عبور کردند. 

ارلینگ کاگه در کتاب "پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو " از طریق دو عمل در حال فراموشی یعنی پیاده روی و سکوت، تاملات پراکنده‌ای را پیرامون زندگی به رشته‌ی تحریر درآورده است. کاگه با ارجاع  به تجربه شخصی خود یعنی سفر جذابش به قطب جنوب و با کمک گرفتن از ادبیات و فلسفه، از استاندال گرفته تا هایدگر و ویتگنشتاین و همچنین اشاره به نتایج آزمایش های روان شناختی و علوم اعصاب از ما دعوت می کند درباره معنای زندگی خود تامل کنیم.

او پیاده روی و سکوت را دو ابزار معنوی مهمی می داند که در مسیر شناخت معنای زندگی یاور ما هستند. از این رو کتاب به دو بخش تقسیم می شود و در هر بخش به یکی از این دو می پردازد.

سکوت:

کاگه معتقد است ما در زمانه‌ی انقراض سکوت به سر می بریم. او با اشاره به آرای ویتگنشتاین به ما یادآوری می کند گاهی راز و معنای زندگی لزوما به زبان نمی آیند بلکه در سکوت و سکون است که نمایان می شوند. گاهی تجربه های زندگی در قالب کلمات نمی گنجند و ریختن آنها در قالب کلمات می تواند تخریب کننده آن تجربه باشد. بعلاوه سکوت فضای لازم برای خود شناسی را فراهم می‌کند. سکوت، بازگشتی به درون و چشم در چشم خویشتن قرارگرفتن است. سکوت ضد دنیای مدرن است. در چنین وضعی تجربه سفر 50 روزه کاگه به قطب جنوب بدون هیچ وسیله ارتباطی حیرت انگیز جلوه میکند. به تعبیری تجربه او چیزی از جنس تجربه هایی است که اساتید ذن به آن اشاره می کنند: خالی شدن ذهن از مفاهیم برساخته و ظهور ذهن طبیعی. کاگه در سکوت تحمیلی قطب همواره در لحظه حال زندگی می کند، گذشته و آینده محو می شود، دست از فکر کردن بر میدارد و مدام متوجه هستی خود است. او توضیح می دهد که چگونه وقتی پا به قطب می گذارد چیزی جز سفیدی محض مشاهده نکرده اما پس از تجربه سکوت و تنهایی و با تغییر حالات درونی و تقویت حواسش کم کم موفق به تشخیص رنگ‌ها و ساختار ها شده به نحوی که انگار جهانی جدید در برابر دیدگانش پدیدار گشته است.

پیاده روی:

ارلینگ کاگه در بخش دوم کتاب جنبه های های مختلف پیاده روی را می کاود. پیاده روی می تواند نوعی مدیتیشن باشد، چیزی از جنس همان تجربه ذن. گام‌هایمان را که برمیداریم کم کم پاها و کل بدن‌مان را فراموش می کنیم، تنها افکار می مانند و بعد از لحظاتی افکار نیز ناپدید می شوند. پیاده روی ادراک ما از جهان پیرامون را تغییر می دهد، زمان و مکان کش می آید و با جزییات مختلف از مناظر، صداها و رایحه ها غنی می شود. ‌ پیاده‌روی در شناخت خودمان نیز موثر است، از یک سو پیاده روی بازگرداندن مفهوم طمانینه به جهان پرسرعت ماست. در طمانینه است که ما شروع به شناخت خود و جهان می کنیم. 

نویسنده از پیاده روی به عنوان یک درمان روانشناختی و پزشکی نیز سخن به میان می آورد. او از ملاقاتش با یکی از برجسته ترین متخصصان قلب می گوید و نصیحتی که او بعد از تجربه هزاران عمل جراحی به همه می کند:"روزی 5 کیاومتر راه بروید". دست آخر از نسبت پیاده روی و رنج می گوید. کاگه می گوید که ما در زندگی اهمیت رنج را فراموش کرده ایم درحالیکه رنج نوعی دانش را به ما منتقل می کند. همانطور که پیاده روی از نقطه الف به ب صرفا رسیدن به مقصد نیست بلکه تجربه‌ی بودن در مسیر خود تجربه ای متفاوت است، وقتی در زندگی فرآیند دشواری را برای رسیدن به یک هدف طی می‌کنیم حاصل بیش از خود نتیجه‌ای است که به آن دست پیدا می کنیم.