کد خبر: 32616

گرایش به کتاب‌های خودشناسی به دلیل جستجوی شکوفایی فردیت است

آرزو خوشابی مترجم کتاب «تو بی‌همتایی» معتقد است: گرایش مردم به کتاب‌های موفقیت و خودشناسی موضوع جدیدی نیست و از نهضت عصر نوین تا به امروز قدمتی صدساله دارد. ترکیب موفقیت و معنویت بیشتر مورد توجه انسان امروز است که به نوعی از فضای مادی‌گرایی و مادیات ناکام و سرخورده و افسرده بیرون آمده است و به دنبال آرامش بیشتر و شکوفاکردن «خود» حقیقی است و نه تقلید از دیگران. درواقع در جستجوی شکوفایی فردیت است.

به گزارش ثریا  کوت بلکسون در کتاب «تو بی‌همتایی؛ هدایایی از کائنات» این نگرش را با خواننده در میان می‌گذارد که باید توان پذیرش چیزهایی را پیدا کند که در زندگی فعلی‌اش به درد نمی‌خورند. باید با خودش به این مصالحه برسد که برای چیزهای بیشتری آماده است. او معتقد است گاه ما نمی‌توانیم ببینیم خود ما همه پاسخ‌هایی را که به دنبالش هستیم؛ داراییم، زیرا برای مدت‌های متمادی پشت حقیقت پنهان شده‌ایم. گویی همانند کبک سرمان را زیر برف برده‌ایم تا نبینیم چه چیزهایی در زندگی حقیقتاً به دردمان نمی‌خورند، زیرا می‌ترسیم به جلو حرکت کنیم. 

اما آیا واقعا چنین نگرشی به مسائل آدمی و جستجوی ریشه همه پدیده‌ها و آسیب‌ها و کمبودها از درون خود او و نگفتن از مناسبات اجتماعی تبعیض‌آمیز فریب انسان در قالب کتاب‌های مثبت‌اندیشی نیست؟ «شجاعت برای بیرون آمدن از منطقه امن»، «رها کردن و بخشیدن آنچه در بیرون از خود آزاردهنده است» و .. که به عنوان رکن اصلی این ژانر روان‌شناسی شناخته می‌شوند چه کارکرد و تعریف جامعه‌شناختی ایفا می‌کنند و چه معنایی دارند؟ آرزو خوشابی مترجم کتاب «تو بی‌همتایی» در گفت‌وگو با ایبنا به چنین پرسش‌هایی پاسخ داده است:

کتاب‌هایی مشابه «تو بی‌همتایی» که به نوعی در ژانر موفقیت و خودشناسی دسته‌بندی می‌شوند؛ بازتولیدکننده یکی از ارزش‌های بنیادی سرمایه‌داری، یعنی رقابت جویی هستند. به این معنا که می‌گویند انسان‌ها متفاوت‌اند و هرکس به جایی می‌رسد نتیجه صلاحیت‌ها، اعتبار و توانایی‌های شخصی اوست. در اصطلاح به آن می‌گویند ایدئولوژی هوش! اینکه در چنین رویکردی مناسبات اجتماعی و تبعیض‌ها نادیده گرفته می‌شود و حتی در همین کتاب می‌خوانیم «اینکه روابط بیرونی شما چیست مهم نیست!» هر فرد را به شکلی تربیت نمی‌کند که هرطور هست بتواند در این جامعه رقابتی خود را بالا بکشد و موفقیت یا شکست‌هایش هم به صرفا ناشی از ویژگی‌های فردی او در نظر گرفته شود؟

جواب سوالی که مطرح کرده‌اید برمی‌گردد به بینش و نگرش ما نسبت به هستی. بر می‌گردد به جهان‌بینی ما! از نظر دانش موفقیت، به ویژه دانش موفقیت معنوی، همه‌ چیزهایی که در بیرون با آنها مواجه می‌شویم از درون ما نشات گرفته‌اند. فیزیک کوانتوم هم همین را می‌گوید منتها به زبان علمی‌تر. در واقع همه چیز بستگی به نگاه خود ما دارد. تبعیض‌ها و مناسبات اجتماعی جهان اطراف ما همه انعکاسی از درون ماست و به همین دلیل هر کسی در موقعیت خاصی به دنیا می‌آید و زندگی می‌کند. بنابرین نگاه دانش موفقیت هم این است که این خود ما و درون ماست که باید تغییر کنیم. شاید اشاره کتاب آسمانی ما (قرآن) به این که خداوند سرنوشت هیچ قومی را عوض نمی‌کند مگر آن‌ها خود تغییر کنند (یا سرنوشت‌شان را تغییر دهند) اشاره به همین نگاه کوانتومی داشته باشد. اساطیر یونان باستان و حضرت مولانا نیز گفته‌اند: آنچه در درون است در بیرون است. پس تبعیض‌ها و مناسبات اجتماعی و کلا جهان بیرون ما، بازتاب جهان درون خود ماست.

به همین دلیل دانش موفقیت و معنویت مدرن بر این تاکید دارد که خود را تغییر بده تا جهان‌ات تغییر کند. «تو بی همتایی» به ما می‌گوید که هیچ کسی یا هیچ چیزی عینا مانند تو نیست. اما مانند کدام«تو»؟ مانند «تو»ی حقیقی نیست. توی حقیقی باید جایگاه ویژه خود را بازیابد و شکوفا شود وآنگاه جهان پیرامون تو تغییر خواهد کرد.
 
فکر می‌کنید اساسا گرایش مخاطبان به کتاب‌های خودشناسی و موفقیت و نمونه‌هایی مثل همین کتاب «تو بی‌همتایی» بازتاب‌دهنده چه شرایط اجتماعی و روانی خاصی در جامعه است؟

گرایش مردم به کتاب‌های موفقیت و خودشناسی موضوع جدیدی نیست و از نهضت عصر نوین تا به امروز قدمتی صدساله دارد. ترکیب موفقیت و معنویت بیشتر مورد توجه انسان امروز است که به نوعی از فضای مادی‌گرایی و مادیات ناکام و سرخورده و افسرده بیرون آمده و به دنبال آرامش بیشتر و شکوفاکردن «خود» حقیقی است و نه تقلید از دیگران. درواقع در جستجوی شکوفایی فردیت است.

همچنین سن روحی و معنوی بشر امروز بالاتر رفته و ناخودآگاه جمعی او جهانی‌تر شده (در این رهگذر نمی‌توان به نقش فضاهای مجازی اشاره نکرد). در نتیجه تجربه کاملتری از «بیرون» دارد و همین سبب می‌شود که بخواهد تجربه‌ کاملتری از «درون» هم داشته باشد. تنش‌های روانی عصر ما موجب شده که انسان امروز هرچه بیشتر درباره‌ خود یعنی درباره روح و روان خود بیاندیشد، بنویسد، بخواند و کنکاش کند و در نتیجه ناخودآگاه باطن‌گراتر و ژرف نگرتر شده است و برای حل تعارضات درونی، رفع تنش‌ها، اضطراب‌ها و افسردگی‌ها و ... بیشتر در روح و روان خود تعمق می‌کند. آموزه‌های دینی و معرفتی هم که خودشناسی را کلید خداشناسی معرفی می‌کنند به نوعی سبب شده‌اند که افراد بیشتر به سمت خودشناسی و باطن‌گرایی سوق داده شوند.
  
این بخشیدن و رهاکردنی که در کتاب از آن نام برده شده؛ در برخی بخش‌ها با عرفان و به ویژه عرفان شرق گره خورده؛ و این بخشیدن با جنگندگی برای رسیدن به اهداف منافات پیدا نمی‌کند؟ جایی که ما در هند تنها پذیرش را می‌بینیم و پذیرش! حتی از طرف به حاشیه رانده شدن طبقه و فقیرترین‌هایشان.

«بخشیدن  و رها کردن» منافات و ضدیتی با جنگندگی ندارد، چراکه هریک از این دو در واقع جواب سوال‌های متفاوت یا داروی دردهای متفاوتی هستند. جنگندگی برای رسیدن به هدف چیزی جز جد و جهد و تلاش و جنگندگی نیست. اما کدام هدف؟ متاسفانه برای بسیاری از ما انسان‌ها هدف گم شده است. بیشتر ما سرگردانیم و نمی‌دانیم هدف مان چیست و کجاست. چراکه جلوی راه دیدن و تشخیص هدف زندگی‌مان را انواع موانع پوشانده و سد کرده است. «بخشیدن و رها کردن» فرمول‌های برداشتن موانع هستند. موانعی که بیشتر درونی‌اند. اگر ما بتوانیم این موانع درونی را از پیش پا برداریم، طریق و جاده و هدف همگی روشن و آشکار می‌شوند. انسان در درونش می‌داند که چه می‌خواهد و هدفش چیست اما موانع درونی مانند باورها و قضاوت‌های غلط، خشم‌ها و کینه‌ها و زخم‌های روانی، شرطی‌شدگی‌ها و... درون شفاف او را تیره‌گون کرده‌اند.

پس باید به مدد «بخشش و رها کردن» این تیرگی را بزدایید و تیرگی که زدوده شد ناگهان نور درون او از پشت ابرهای تیره، آشکار شده و راه را روشن می‌کند و هدف در دسترس قرار می‌گیرد. اینک: انسان است و ـ هدف انسان است و مبارزه با خواهش‌های نفسش که او را مدام به بیراهه می‌کشاند و از هدف دور می‌کند ـ انسان است و ماموریت باطنی‌اش که باید برای رسیدن به آن بجنگد و موانع بیرونی را بردارد.

گسترش منطقه امن یکی دیگر از مباحثی‌ست که در کتاب از آن صحبت شده و لازمه دست‌یابی به اهداف دانسته شده است؛ اینجا هم به نظر می‌رسد یک مسئله نادیده گرفته شده و آن عدم عدم ثبات و امنیت اجتماعی و روانی و شغلی که با آن روبرو هستیم است؛ در شرایط لرزان اقتصادی و اجتماعی و ... واقعا گسترش منطقه امن راه‌کاری معقولانه و منطقی‌ست؟ آیا اینجا احتیاط و حفظ حدالاقل‌های معاش را باید پشت سر گذاشت؟

هیچکس نمی‌گوید که عدم ثبات و امنیت اجتماعی و روانی و شغلی چیز خوبی است! اما تا تک تک ما یا دست‌کم حدنصاب مشخصی از ما انسان‌ها درست نشویم و درست نیندیشیم نمی‌توان بر شرایط لرزان اقتصادی و اجتماعی تاثیر گذاشت یا در مرتبه‌ای بالاتر آن را بهینه کرد. شاید هم بتوان گفت که بهینه کردن این شرایط دو سر دارد. یا باید تک تک افراد درست شوند یا سیستم گرداننده آن‌چنان عالی و درست کار کند که بتواند با اعمال کردن مدیریت عالی، شرایط را بهینه کند. در هر دو حالت ضرورت درست شدن و شکوفا شدن تک تک افراد یا دستکم یک گروه مدیریتی عالی احساس می‌شود. پس این ما هستیم که در قالب تک فرد هم اکنون باید شروع کنیم. 

ضمن اینکه تاریخ هم گواه است که بوده‌اند افرادی که در محیط‌های اجتماعی به ظاهر نامطلوب به اهداف خود و به تحول و دگرگونی‌های درونی دست یافته‌اند.

«تو بی‌همتایی» به ما می‌‌گوید که در هر شرایطی تلاش کن و انگیزه‌ات را از دست نده ـ خودت را شکوفا کن ـ منتظر شرایط بیرونی عالی نمان ـ عمرت را هدر نده ـ  اگر در شوره‌زاری یا در گلستان، باید رویش کنی و جوانه بزنی تا در زمان مناسب به ثمر بنشینی، حتی اگر همه چیز بسیار سخت باشد تو درونت پتانسیل لازمش را داری تا شکوفا شوی.

اما منطقه امن، اصلا یک منطقه واقعی نیست که شما نگران این باشید که اگر از آن منطقه بیرون بپریم، در شرایط لرزان اقتصادی به ناگاه به ورطه نابودی کشیده خواهیم شد! برعکس‌، منطقه امن یک زندان یا قفس خودساخته یا دیگر ساخته است که ما در اثر شرطی شدگی‌ها و باورهای آموخته شده‌ غلط‌مان در آن گیر افتاده‌ایم و اسیر شده‌ایم. قفسی که به بهانه ایجاد امنیت و به بهای عدم خودشناسی و خودشکوفایی نمی‌گذارد راه‌های متنوع را بیازماییم. نمی‌گذارد آزادی عمل پیدا کنیم و ابتکار به خرج دهیم و می‌خواهد ما را مانند همه کند. ما را تبدیل به ماشینی محدود کند که محصولش عینا محصول دیگران باشد. می‌خواهد فردیت، توانمندی و یکتایی ما را از ما بگیرد و آدم آهنی‌هایی شبیه به هم به جامعه تحویل دهد. شاید ظاهر این منطقه امن بنظر برسد اما باطنش زندانی است خودساخته که میله‌هایش ترس است. ما باید از ترس‌های مان عبور کنیم تا به شناخت والاتری از خودمان برسیم و بتوانیم راه‌های جدید و مؤثرتر را بیازماییم.

روح انسان بزرگ و بی‌همتا و یکتاست. روح اشرف مخلوقات است که می‌تواند و باید خدای‌گون شود... اما ما  آن را در زندانی به ظاهر امن اسیر کرده‌ایم.
 


درباره کتاب «تو بی‌همتایی»
آن‌طور که در پشت جلد کتاب نوشته شده کتاب قرار است سفری جسورانه باشد برای یافتن مقصود؛ کشف خود واقعی و عشق‌ورزی بی‌حد و مرز. کوت بلکسون در هشت فصل به نام‌های «جهان در انتظار توست», «آیا جرات داری»، «فقط بگو فکر می‌کنی واقعا چه کسی هستی؟»، «کار ناتمام»، «بر ذهنت مسلط شو»، «جاده‌ای به ناکجا آباد»، «اعتیاد اصلی»، «امروز روز خوبی برای مردن است»، «اکنون عشق بورزید» و »سفر واقعی آغاز می‌شود» از مخاطب می‌پرسد آیا این زندگی که الان می‌کنید همان زندگی‌ است که به خاطرش به وجود آمده‌اید؟ و به او متذکر می‌شود که اگر نیست، خیلی دیر نشده است. هیچ‌وقت خیلی دیر نیست. متوقفش کنید. جرئت به خرج دهید و بازی‌های خطیر بکنید.

کتاب «تو بی‌همتایی؛ هدایایی از کائنات» نوشته کوت بلکسون و با ترجمه آرزو خوشابی در ۲۱۵ صفحه و به قیمت ۲۱۰۰۰ تومان توسط انتشارات پندار تابان منتشر شده است.