کد خبر: 47029

سهروردی علم توحیدی ایران باستان را احیا کرده است

عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران گفت: سهروردی در عمل برای احیاء حکمت ایران باستان خویش از سطح داده های تاریخی فراتر می رود و هویتی برین به آنها اعطا می کند.

به گزارش ثریا رضا کوهکن، دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در همایش ملی «حکمت اشراقی در پرتو آراء و آثار شهاب‌الدین سهروردی» که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و همکاری کمیسیون ملی یونسکو – ایران و دانشگاه آزاد اسلامی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد، به ارائه مقاله خود با عنوان دقایقی در باب پروژه احیاء در نزد سهروردی پرداخت و گفت: سهروردی در کلمة التصوف، در بندی از آن متوجه برائت جستن از مجوس می شود و درست در ادامه همین مطلب است که وی دقیقه ای بنیادی را متذکر می شود و به روشنی پرده از پروژه احیاء چنان که مطمح نظر وی است برمی دارد.

وی افزود: سهروردی می گوید: در میان فُرس(ایرانیان باستان) امتی بودند که به جانب حق، به سوی راستی، مردمان را راهنمایی می کردند و با معیار حق، داوری و دادگری می نمودند. اینان حکیمانی فاضل بودند که مشابهتی به مجوس نداشتند؛ ما حکمت شریف نوری آنان را احیاء کرده ایم. که خوب البته عبارت سهروردی ادامه دارد و در آنجا مدعی می شود که این حکمت ایرانیان باستان همان حکمتی است که ذوق افلاطون و اسلافش بر آن گواهی می دهد. همچنین تدقیق می کنند که این پروژه احیا را در کتاب حکمة الاشراق عملی کرده است و نیز به ویژه متذکر می شود که در ره چنین طرحی هیچ پیشگامی نداشته است. ما با عبارت اخیر کاری نداریم و تمرکزمان را بر عبارت اولیه حفظ می کنیم.

این محقق و نویسنده کشورمان با بیان اینکه سهروردی در قرن ششم هجری می زیسته است، اظهارکرد: شناخت، ابعادی تاریخی دارد، تاریخ‌مند است و در اینجا باید دید که جامعه اسلامی آن عصر چه شناختی از مجوس داشته است. شهرستانی در همان قرن ششم در کتاب الملل خویش، بیان می‌کند مجوسیان دو اصل ثابت می‌کنند، یعنی قائل به دو اصل ازلی هستند: یزدان و اهرمن، اما بلافاصله می‌افزاید که مجوس اصلی روانمی‌دارند که دو اصل قدیمی و ازلی باشند، بلکه در این میان نور ازلی است و ظلمت حادث است. به این ترتیب شهرستانی به نوعی از مجوس اعاده حیثیت می کند. گویی می‌خواهد بگوید که مجوس در اصل، توحیدی بوده است و اگر طی قرون، شاهد آن می‌شویم که شأن اهریمن از اصلی فرودست، بالاتر برده شده است و احیانا جایگاهی هم‌تراز با اصل یزدان گرفته است، این تحولی تاریخی است که رخ داده است و در ابتدا چنین نبوده است.

کوهکن در ادامه سخنانش تصریح کرد: اما سهروردی به این حد وارد تدقیق اصطلاحی نمی شود، بلکه کاملا مجوس را به ثنویت می شناسد و می شناساند و کنار می گذارد. به نظر می رسد که این سرعت عبور از اصطلاح مجوس به جهت مشهوریتی است که مجوس در عصر وی، عموما نزد متکلمان مسلمان به ثنویت داشته اند. سهروردی در پی احیای یک امر توحیدی است و نه در پی امری ثنوی یا امری تثلیثی. سهروردی در همان رساله کلمة التصوف، مجوس را گمراه می خواند و در این مقابل وصفی است که برای آن عده خاصی که وی آهنگ احیای حکمت آنان کرده، به کار برده است. حکمت، هدایت و روشتی و علم به حقیقت امور است و نه گمراهی. به این ترتیب اگر مجوس ثنویت گراست، از نظر سهروردی، مجوس جز ضلالت نیست و در دل آن هیچ حکمتی نهفته نیست که بخواهد احیا شود.

مترجم کتاب اسلام در سرزمین ایران اثر هانری کربن با طرح این پرسش که یک علم توحیدی در چه بستری می تواند احیاء شود؟، گفت: سهروردی در دل اسلام نفس می کشد و می نویسد. پاسخ اولیه بحث این است که علم توحیدی ایران باستان را ایشان در دل توحید اسلامی احیا کرده است، اما این پاسخ پرتو مشخصی بر موضوع نمی افکند. بلافاصله می پرسم توحید اسلامی یعنی چه؟ یعنی لا اله الا الله نیست خدایی مگر الله! اما این تعریف نیز پرتو مشخصی بر مسئله نمی افکند و باز هم نمی دانیم که بالاخره توحید چیست؟ توحید نیاز به تبیین دارد.

وی تصریح کرد: اگر مجاز باشیم که با ارائه یک تصویر، عمل احیای سهروردی را بیان کنیم، مقایسه فرزند معنوی یا فرزند صلبی به نظر مناسب می آید: داده های تحصلی و تاریخی که در تاریخ دین زردشت و به ویژه در نزد معتقدان به شریعت زردشت در رودخانه تاریخ انتقال یافته است، به هیچ وجه بی اهمیت نیستند، هم چنان که مسیر جاری توالد بی اهمیت نیست و باعث می شود که نسلهای آدمیان پیاپی بیایند و تاریخ آدمیان پایدار و برقرار بماند. این امر در سطح حیات ظاهری آدمیان جاری است؛ این تاریخ و این حیات هیچ‌گاه اهمیت خود را از دست نمی‌دهد، چرا که شرط لازم برای هر حیات دیگری است. تنها در هنگامی که تاریخ آدمیان برقرار است و آدمیان پیاپی می آیند و می روند، یعنی در هنگامی که رابطه پدر فرزندی صلبی، ظاهری یا خونی همچنان برقرار است، در آن میان، شماری از آن آدمیان خواهند آمد که نوعی دیگر از نسبت پدر ـ فرزندی میان آنان برقرار می شود.

وی اضافه کرد: در اینجا حقایقی معنوی در نزد فردی، که او را موسوم به پدر می‌کنیم، حیات یافته است و وی توانسته است آن حقایق را به فرد دیگری که او را موسوم به فرزند می کنیم انتقال دهد. در نتیجه می گوئیم میان آن دو نسبت باطنی پدر ـ فرزندی برقرار شده است، چنان که گویی فرزند معنوی از پدر معنوی متولد شده است. در این مورد همان حقایقی در نزد فرزند، یعنی در دل و جان وی، بالفعل حیات خواهد داشت که در نزد پدر حیات داشته است.

عضوهیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بیان کرد: سهروردی، شیخ اشراق، چنان که از بطن آثار وی بر می آید یک مسلمان مؤمن و عامل است، ولکن بر او مقدر بوده است که حقایق حکمت ایران باستان را در نزد خویش، در دل و جان خود، به صورت زنده و پویا احساس کند و این چنین است که وی منزلت پدر این حکمت را می یابد یا حدود و ثغوری که از پدر معنوی در اینجا عرضه کردیم و این چنین است که با سهروردی و از سهروردی می توان انتظار سلسله ای از اشراقیان را داشت که فرزندان معنوی سهروردی باشند و آن حقایقی را انتقال دهند که در نزد سهروردی حیات یافته بودند. در آثار سهروردی نشانه هایی از چیزی نظیر سلسله اشراقیان سهروردی وجود دارد.

وی در پایان سخنانش گفت: دقیقه پایانی اینکه دعوایی جاری است میان معتقدان به تاریخ و فراتاریخ، که هر یک به انکار دیگری می پردازد، اما بی تردید این دو نیازمند یکدیگرند. در مورد خاص بحث ما این سخن این است که سهروردی برای عمل احیاء خویش، که عملی فراتاریخی است نیازمند به آگاهی‌هایی و داده هایی تاریخی در باب ایران باستان ولو به صورت غیردقیق بوده است که تبلور آنها را در آثار وی شاهد هستیم، اما وی در عمل احیاء خویش از سطح داده های تاریخی فراتر می رود و در خانه گاه قلب خویش، به آن داده ها حیات می بخشید و هویتی دیگر، هویتی برین به آنها اعطا می کند.

منبع: خبرگزاری مهر

مرتبط ها