به گزارش ثریا- الهه توانا:«من مونا هستم. ۵۰ سالهام، اهل قزوینم و تا کلاس سوم ابتدایی درس خواندم. ۲۴ سال مواد مصرف کردم، اما سه سال و چهار ماه و ۱۹ روز است که پاکم. من حالا در مرکز «نور سپید هدایت» که کارش حمایت از زنان آسیب دیده است، مددکارم، اما راه درازی را طی کردم تا به این نقطه برسم. امروز میخواهم قصه زندگیام را برایتان تعریف کنم».
هشدار: پرونده امروزشامل مطالب ناراحت کنندهای است و خواندنش به افراد کم سن و حساس توصیه نمیشود.
روزی ۲۵ بار تزریق میکردم
اولین سوالی که به ذهنت میرسد، احتمالا این است که ماجرا از کجا شروع شد. ۱۴ ساله بودم که شوهرم دادند. بچه ۱۴ ساله چی از زندگی سرش میشود؟ با شوهرم به مشکل خوردم و به خانه پدرم پناه بردم. توی خانه شوهر کتک میخوردم، خانواده هم زد توی سرم. مرا برگرداندند و گفتند زن باید حرف شوهرش را گوش کند، باید بسوزد و بسازد، با لباس سفید رفتی، با کفن بیرون میآیی. یک روز شوهرم توی خیابان جلوی در و همسایه کتکم زد. خبرش به گوش برادرهایم رسید. گفتند آبرویمان را بردی. شنیدی بعضیها میگویند سر دو راهی ماندم؟ من سر ۱۰ راهی مانده بودم. گفتند بچه بیاوری، اوضاع خوب میشود. ۱۸ سالم نشده بود که دو تا بچه داشتم. کتک میخوردم. با حقوق بخور و نمیر شوهرم میساختم.
بچههای مردم لباسهای آنچنانی میپوشیدند، بچههای من هم دلشان میخواست، اما صدایم درنمیآمد. خودم هم اصلا شبیه دخترهای جوان و تازه عروسها نبودم. حتی اجازه نداشتم بروم آرایشگاه. موقع عروسی برادرم، به اصرار اطرافیان، ابروهایم را اصلاح کردم. تا یک ماه توی خانهام خون راه افتاد. هر شب کتک میخوردم. تحمل کردم، تحمل کردم، تحمل کردم و یک روز از خانه زدم بیرون. بچه هایم، جگرگوشه هایم را گذاشتم و آمدم تهران. دخترم آن موقع سه ساله بود و پسرم دو ساله. خودم هنوز ۱۹ سالم نشده بود. توی تهران نه کسی را داشتم و نه جایی برای رفتن. دوستی پیدا کردم و مدتی توی خانهاش ماندم. سر و کله یک مزاحم پیدا شد، بهش محل نمیگذاشتم، اما دست بردار نبود. یک روز افتاد دنبالم و خانه دوستم را پیدا کرد. اثاث زندگیمان را برد و ما را کتک زد. رفتیم شکایت. هر روز میرفتیم و میآمدیم. با مأموری که مرتبط با پرونده بود، آشنا شدم. از من خوشش آمد و بعد فهمیدم خلاف میکند. مواد میفروخت.
من هم شدم همکارش. اعتیاد هم داشت، ولی باعث اعتیاد من او نبود. درست است که توی خانه او معتاد شدم، ولی وقتی شروع به مصرف کردم، خانه نبود. رفته بود مأموریت. با تزریق هروئین و کراک شروع کردم. اوایل دو ماهی یک بار تزریق میکردم، اما کمکم مصرفم آن قدر بالا رفت که رسید به روزی ۲۵ بار تزریق. ۱۰ سال تمام تزریق کردم، بعد افتادم به «دودی». بعد هم دیگر همه جور موادی کشیدم، ما میگوییم «هفته به جا». ۱۴ سال هم این طوری گذشت.
یک بچه ۳ ساله باعث ترک کردنم شد
یک روز رفته بودم نانوایی. ما معتادها که میدانی دیگر، کتک خورمان ملس است. هر کی از راه میرسد، یکی میزند توی سرمان. من هم کتک زیاد خورده بودم، بینیام چند بار شکسته بود و خیلی داغون بودم. توی صف نانوایی، یک مادر با بچه سه سالهاش ایستاده بود. بچه تا من را دید، گفت: «مامان، لولو» و پشت سر مادرش قایم شد. منی که آن همه کتک خورده بودم، آن همه حرف شنیده بودم، همه چیزم را برای مواد گذاشته بودم و هیچی برایم مهم نبود، از حرف یک بچه سه ساله دنیا روی سرم خراب شد. نان نگرفتم و همین که برگشتم خانه، ورد «میخوام ترک کنم» برداشتم، اما کی قبول میکرد؟ همه میگفتند «ترک برای تو سینه قبرستونه»، «دوباره برمیگردی»، «مواد بهت مزه نمیده. میخوای ترک کنی که دوباره حال بده».
گوشم به این حرفها بدهکار نبود. خود معرف رفتم کمپ. روز پنجم، سکته کردم، ولی مونا باید ترک میکرد. سه ماه بعد از کمپ آمدم بیرون و دوباره افتادم بین موادی ها. جای دیگری نداشتم بروم. ۱۵ روز وسط مواد بودم، اما لب نزدم. به کمپی که تویش ترک کرده بودم، زنگ زدم و گفتم جایی برای ماندن ندارم. پرسیدند «مواد زدی؟»، گفتم نه. گفتند نیم ساعت وقت بده. بعد نیم ساعت خانم «علیزاده» را به من معرفی کردند. مدیر مرکز «نور سپید هدایت» که من، مادر صدایش میکنم.
حالا بیشتر از سه سال است که در این مرکز هستم. اوایل روی همین تختهایی میخوابیدم که مال مددجوهاست. مادر زیر بال و پرم را گرفت. به من قالیبافی و چرمدوزی و خیاطی یاد داد. کمکم شدم مددیار و حالا سرشیفت مرکزم. فکر نکنی به همین سادگیهاست.
وقتی آمدم اینجا، ۳۸ کیلو بودم. اگر قیافهام را میدیدی، فکر میکردی همان لحظه از پای مواد بلند شدم، اما خانم علیزاده طوری با روی باز از من استقبال کرد که باورم نمیشد. قبلش اگر کسی میخواست صدایم بزند، میگفت: «زنیکه» یا «کارتن خواب»، ولی مادر، اسمم را صدا کرد. هویتم را به من برگرداند. وقتی از خانه زدم بیرون، شناسنامه نداشتم. تازه اگر میداشتم هم جرئت نمیکردم رو کنم. میترسیدم خانوادهام پیدایم کنند. هرجا میرفتم، یک اسم داشتم. این جا بود که هویت پیدا کردم، شناسنامه گرفتم و دوباره مونا شدم. حالا شغل دارم، بیمه هستم و دارم درس میخوانم.
یک آدم دیگر شدم
این جا یک مرکز خیلی بزرگ است. چهار تا خوابگاه داریم. خوابگاه یک، مال مصرف کنندههاست که بیرون مصرف میکنند و میآیند این جا بهشان خدمات میدهیم؛ یعنی روزی سه وعده غذای گرم، دو بار میان وعده، لباس تمیز، حمام و وسایل بهداشتی. خوابگاه ۲، مال خانمهای آسیب دیده و خانمهای میانسال است؛ کسانی که در خانه مشکل دارند یا خانواده قبولشان نمیکند و جایی ندارند. خوابگاه ۳، مال مادرهاست؛ زنان باردار و مادران معتادی که بچه کوچک دارند. خوابگاه ۴ هم مال خانمهای بهبود یافته است، یعنی افرادی مثل من. برای بهبود یافتهها کارگاه خیاطی، دار قالی، کارگاه سنگ و کلاس چرم دوزی داریم و بیشتر پرسنل مرکز هم همین بهبودیافتهها هستند.
شاید فکر کنی یک مصرف کننده در چنین مرکزی چه کاری ازش برمیآید. من حرف مددجو را بیشتر از هرکسی میفهمم. وقتی پای درددلش مینشینم، میفهمم دلش از کجا پر است. سرزنشش نمیکنم. کاری میکنم که آرام شود. یک معتاد بیشتر از هر چیز محبت کم دارد؛ چه میلیاردر باشد، چه کف خواب خیابان. شنیدی میگویند معتادها خطرناک اند؟ اما نمیدانی همین آدمها اگر دست نوازش روی سرشان کشیده شود، چقدر با معرفتاند.
من در زمان مصرفم، خونآشامی بودم که بیا و ببین. کسی جرئت نداشت بگوید بالای چشمت ابروست! مجبور بودم، باید توی خیابان پر از گرگ از خودم دفاع میکردم. اصلا کجا محبت دیده بودم؟ تا چشم باز کردم، عروس شدم. تا به خودم آمدم، دوتا بچه توی دامنم بود و بعدش هم که آواره کوچه و خیابان شدم. وقتی طعم محبت را چشیدم، یک آدم دیگر شدم. گاهی به خودم میگویم دیدی مونا تو خونآشام نبودی؟ دیدی وحشی نبودی؟ فقط سرخورده بودی.
خانوادهام من را تهدید به مرگ کردند
فکر کردم حالا دیگر وقتش رسیده برگردم خانه. نه که بمانم، فقط میخواستم خبری از خانوادهام بگیرم. یکی از خواهرهایم را پیدا کردم. بعد از این همه سال باز همان آش بود و همان کاسه. بهم حمله کردند. گفتند میکشیمت. گفتند ما اصلا مونا نمیشناسیم. کسی با من حرف نزد فقط شنیدم که بچه هایم ازدواج کردهاند و بچهدار شدهاند. آرزویم این بود که یک بار بچههایم را ببینم، اما هیچ سراغی ازشان نداشتم. روز تولد مادر، توی دفتر نشسته بودیم که یک آقای جوان رعنا وارد شد. مادر گفت مونا این آقا خیّر است و میخواهد به مرکز کمک کند. بهش گفتم عاقبت بهخیر شوی که از امثال ما حمایت میکنی. هیچی نگفت. سرش را انداخت پایین و رفت. دلم شور زد.
وقتی دوباره برگشت، داشتم برای مادر تعریف میکردم که پسرم یک زخم زیر چشمش دارد که خیلی خوشگلش کرده. خواهرش با ملاقه زده بود زیر چشمش و جای زخم، مثل خال روی صورتش ماند. آقایی که گفته بودند خیر است، روی صندلی کنار من نشسته بود و این را که شنید با گریه رفت بیرون. دیگر ندیدمش تا چند وقت بعد که مادر همهمان را به عمارتی دعوت کرد. دیدم آن آقای خیر هم آمده. خودش را انداخت توی بغلم. خیلی تعجب کردم.
مادر هی میگفت «مونا، محسنه!» و من نمیفهمیدم محسن کیست. یکهو دیدم مادر با زانو افتاد روی زمین و داد زد: «پسرته». دیگر نفهمیدم چی شد. بعدا برایم تعریف کردند که خانم علیزاده یک ماه توی اینترنت دنبال پسرم میگشته. اوایل قبول نمیکرده من را ببیند، اما آن قدر با او حرف میزنند که بالاخره راضی میشود. چند وقت بعد پسرم من را به خانهاش دعوت کرد. میترسیدم بروم. میگفتم مبادا نقشه باشد؟ نکند با برادرهایم همدستی کرده و میخواهند گیرم بیندازند؟ اوهام بود، مال چیزهایی که سرم آمده بود. مادر، من را برد خانه پسرم و بعد با هم برگشتیم. از دخترم هیچ خبری ندارم، ولی حالا دیگر با پسرم در ارتباطم.
حالا همان مونایی هستم که دوست داشتم
وقتی تصمیم به ترک گرفتم، این روزها را نمیدیدم. پیش خودم میگفتم حالا ترک کردی، بعد میخواهی چه کار کنی؟ اصلا خبر نداشتم چنین خوابگاههایی برای معتادها وجود دارد. اگر هم جایی بود، پول میگرفتند و من پولی نداشتم. یادم میآید ۵۰ روز از ترک گذشته بود، به خودم گفتم مونا از این جا رفتی بیرون، میخواهی کجا بروی؟ با این قیافه کی تو را قبول میکند؟ کجا به تو کار میدهند؟ همان مونا که حالا برای خودش کسی شده، هر روز از خودش میپرسد تو که امروز داری یک همدرد را میبری حمام، همان کسی هستی که محتاج کمک دیگران بودی؟ شاید اگر کسی حمایت میکرد، مونا زودتر از اینها به خودش میآمد.
مونا خیلی کتک خورد، خیلی آوارگی کشید، حسرت خیلی چیزها را داشت، خیلی خفت کشید و دوری خانواده و بچههایش را تحمل کرد. یک لیوان، اندازه یک پارچ ظرفیت ندارد. پر که شد، سرریز میشود. من هم آن وقتها سنی نداشتم. عقلم نمیرسید و اگر میدانستم قرار است این همه بدبختی بکشم و این همه آسیب ببینم، میماندم و تحمل میکردم. حالا همان کسی شدهام که دوست داشتم. همیشه توی جلسههای کمپ میگفتم وقتی ترک کنم دوست دارم به همدردهایم خدمت کنم، اما خب بیشتر عمرم رفت. تازه خیلی از دردهایم دارد کمکم سر باز میکند. بماند که همه چیز زندگیام از وقتی خانه پدرم بودم تا روزی که از خانه بیرون زدم، هر شب مثل هیولا جلوی چشمم رژه میرود. همه مصرف کنندهها همین طوریاند. ما وقتی پاک میشویم، هزار و یک دردسر داریم.
عقدههایمان سر باز میکند، زخمهایمان تازه میشود و کلی خواسته داریم. وقتی مواد مصرف میکنیم، سرمان توی لاک خودمان است. فقط چشممان را باز میکنیم که مواد بزنیم. بعد پاک شدن، به خاطر دردهایی که کشیدهایم، حساس میشویم و هر چیزی ناراحتمان میکند. کی میتواند ما را تحمل کند؟ چند نفر مثل خانم علیزاده پیدا میشوند؟ اگر چهار لیتر خون توی بدنم باشد، هدیه به اوست. هر زمان اراده کند، مدیونش باشم اگر با جان و دل ندهم.
اصلا کاری به حرف من نداشته باش. اگر تو جای من بودی، این کار را برایش نمیکردی؟ خانم علیزاده بود که به من و آدمهای مثل من زندگی دوباره داد. مونایی که هیچ کس حسابش نمیکرد، حالا سه سال است که دست دیگران را میگیرد. مادر هرسال، سالگرد پاکیام را برایم تولد میگیرد. برای من. من که اصلا نمیدانستم تولد چی هست و حسرت یک جشن روی دلم مانده بود.
بعد از ۲۴ سال رنگهای زندگی را میبینم
این همه از تقصیر بقیه گفتم، فکر نکنی خودم را خطاکار نمیدانم. من خیلی خسارت زدم؛ به مردم، به کسانی که با آنها زندگی میکردم، به کسانی که با آنها مواد میزدم. یک مدت از خانهها سرقت میکردم. الان نمیتوانم آن خسارتها را جبران کنم، ولی میتوانم این جا به همدرد خودم خدمت کنم. شاید خدا گوشه چشمی به من داشته باشد، شاید هم من را نبخشد، ولی به خودم قبولاندم چه خدا از سر تقصیرت بگذرد چه نه، میماند برای آن دنیا.
در همین دنیا تلاشت را بکن. همان طور که دوست داشتی دست نوازش روی سرت کشیده شود، به همدردت محبت کن. میدانم که مقصرم، ولی حالا میخواهم تا جایی که توان دارم، جبران کنم. حالا زندگی برایم یک جور دیگر شده است. در ۲۴ سالی که مواد میزدم، رنگ را تشخیص نمیدادم. بهار و زمستان برایم فرقی نداشت. روزم شب میشد و شبم روز. چند وقت پیش با مادر رفته بودیم گشت. ما به کارتن خوابهای بیرون هم خدمات میدهیم.
برایشان غذا و لباس میبریم و مادر برایشان کانکس دستشویی و حمام گذاشته. داشتیم از گشت برمیگشتیم که یک دفعه گفتم مادر نگاه کن، درختها هرکدام یک رنگاند. بهار بود. بعد از ۲۴ سال اولینبار رنگها را دیدم. موقع آب خوردن، دستم را میگیرم زیر شیر و آب را لمس میکنم. الان میفهمم وقتی پاک باشی، زندگی قشنگ است. قبلش زندگی تیره و تار بود. همه چیز سیاه بود. اصلا زندگی را نمیدیدم.
منبع: روزنامه خراسان
ایجاد ظرفیت فرا مرزی در تور تجاری گرجستان صنعت ساختمان
تدوین آئیننامه تاسیس و اداره موزههای دانشگاهها و مراکز آموزشی و پژوهشی کشور
یمن جایگزین مهمان ویژه نمایشگاه کتاب شد
کتاب تفسیر سوره تغابن منتشر شد
وعده صادق خروجی دانشگاهها بود
جشنواره گل و گلابگیری میمند - استان فارس
دلایل مدرسههراسی»و راههای ترغیب دانشآموز به مدرسه
نیاز به فضاهایی برای شادی دختران و سپری کردن اوقات فراغت آنان داریم
اپراتور اختصاصی هوش مصنوعی راهاندازی می شود
جهاد تبیین دستاوردهای نظام بزرگترین رسالت ما در آموزش و پرورش است
کادر؛ فراتر از قلمرو عکاسی
ملاکهای افزایش شهریه مدارس غیردولتی
محکومیت شدید برخوردهای خشونت آمیز علیه اساتید و دانشجویان غربی
تجمع دانشگاههای ایران در حمایت از خیزش دانشگاهیان آمریکایی
واکنش رییس دانشگاه تهران به سرکوب اعتراضات دانشجویان آمریکایی
قرنطینهشدن کتابهای مشکوک به آرسنیک در کتابخانه ملی فرانسه
عرضه صفات الهی در کتابفروشیها
عرضه سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب
پیام نوریها میتوانند از امروز محل آزمون پایان ترم خود را تغییر دهند
دانشگاه امیرکبیر حرکت شجاعانه دانشگاهیان آمریکا و اروپا در حمایت از مردم غزه را ستود
مهارت آموزی معلمان در دستور کار آموزش و پرورش باشد
وجدان بیدار دانشگاهیان جهان در مقابل نسل کشی غزه خروشید
قدردانی وزیر علوم از دستاندرکاران حفظ سلامت کنکور
دهه سرآمدی آموزش در دانشگاهها از امروز آغاز شد
دانشجویان و اساتیدِ ایرانی، حمایت از مردم فلسطین را رسالت اصلی خود بدانند
امروز، آخرین مهلت انتخاب رشته دکتری
ارائه خدمات مشاورهای – آموزشی، آنلاین و حضوری مرکز روانشناختی جهت برای عموم
کدام دانشگاههای آمریکا صحنه اعتراضات دانشجویی حمایت از غزه است؟
۴ هزار و ۱۹۳ نفر از دانشجویان متاهل وام تحصیلی دریافت کردند
تجمع دانشگاهیان دانشگاه تهران درحمایت از خیزش دانشجویان در آمریکا
شورای عالی انقلاب فرهنگی در نظارت و پیگیری مصوباتش جدی است
محدودیت اعطای پایههای تشویقی اعضای هیات علمی لغو شد
ساحل شگفت انگیز دَستیر
کلید اولیه نوبت اول کنکور سراسری سال ۱۴۰۳ سهشنبه منتشر میشود
اجرای طرح سمپاد مهارتی در 11 استان کشور
دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی: با قاطعیت میگوییم که تخلف در آزمون امسال صفر بوده است
افتتاح همزمان ۷ نیروگاه خورشیدی مدارس در ۶ استان
رفتار غیرانسانی آمریکا نسبت به دانشجویان معترض شرمآور است/ دانشگاهیان جهان باید خون گریه کنند
جمعه ۷ اردیبهشت نمایش «یاخته» باحضور خبرنگاران و عکاسان روی صحنه میرود
چالش کمبود معلم در استان مرکزی کاهش مییابد
بازدید رئیس ستاد برگزاری آزمونهای سراسری اردبیل از حوزههای امتحانی کنکور
لوگوی نود سالگی دانشگاه تهران منتشر شد
رمان جدید اکبر والایی چاپ شد/بر فراز کشتزاردر بازار نشر
زندگی عشایر فارس
تحویل واحدهای مسکونی دانشگاه صنعتی امیرکبیر تا پایان شهریور
جذب امریه سربازی در پژوهشگاه ابن سینا جهاددانشگاهی
امتیاز ویژه دانشجو معلمانی که زودتر از فارغالتحصیلی سرکلاس درس میروند
آخرین آمار توزیع کارت کنکور اعلام شد
برخی ابزارهای جاسوسی کنکور را در بدن کار گذاشتند/ داوطلبان کانالهای تقلب را ترک کنند
کنکوریها اضطراب نداشته باشند/ فرصت جبران وجود دارد
فهرست دانشگاههای خارج از کشور مورد تایید وزارت بهداشت اعلام شد
نتایج اولیه کنکور ۱۴۰۳ نیمه مرداد اعلام می شود
اختصاص 10 امتیاز رتبهبندی به 5709 دانشجومعلم دانشگاه فرهنگیان
کتاب «اُمّ علاء» در نمایشگاه کتاب عرضه میشود
تمهیدات لازم برای کنکور ۱۴۰۳ اندیشیده شد
رقابت کنکور ۱۴۰۳ با آزمون علوم ریاضی و علوم انسانی آغاز شد
جزییات آزمون اختصاصی پذیرش دانشجو – معلم در کنکور ۱۴۰۳
اینترنت در زمان برگزاری نوبت اول کنکور ۱۴۰۳ قطع نمیشود
مراسم تقدیر از دست اندرکاران جشنواره جایزه ملی ثریا برگزار شد
60 درصد پروژهای مدرسهسازی در حال ساخت با مشارکت مردم است
منتخبین فرهنگی مجلس حضور در کمیسیون آموزش را در اولویت قرار دهند
مراقبت کنید تا اخلال و مشکلی در برگزاری کنکور سراسری رخ ندهد
ایجاد زیرساخت هوشمند رصد رشته مقاطع و رشته محلهای علوم پزشکی
پیگیر اجرای هدفمندسازی یارانههای دانشجویی در سال جدید هستیم
بیش از ۸ هزار عضو هیات علمی خانم در دانشگاهها فعالیت میکنند
ساعت ۱۲ امشب آخرین فرصت دریافت کارت ورود به جلسه کنکور ۱۴۰۳
نسلکُشی در فلسطین قلب همه بشریت را به درد آورده است
خبر خوش وزیر علوم برای اعضای هیأت علمی در شرف بازنشستگی
مراد صحرایی : ۱۰۰۰ هنرستان جدید در کشور ساخته می شود
از موج متلاطم بیثباتی مدیریتی تا بودجه دولتی؛ دلایل عدم اجرای ناکافی سندتحول بنیادین
پژوهشهای چراغ خاموش امنیت ایران را رقم زد
تظاهرات دانشجویان آرژانتین در پی کاهش ارائه آموزش عالی دولتی
کتابی که برای آشنایی با افغانستانیها باید خوانده شود
رییس سازمان بسیج اساتید: ۵۰ بسته سیاستی به مسئولان ارائه شد
پویش سلامت دهان و دندان ۱۷ تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشود
آییننامه مدرسه تراز سند تحول بنیادین نهایی شده است
امضای تفاهمنامه فیمابین وزارت آموزشوپرورش و سازمان نظام پزشکی کشور
آخرین محور رویداد من یک دانشآموزم با نام «امام مهربانی کلید خورد
ثبت سفارش کتابهای درسی آغاز شد
فراخوان ششمین دوسالانه بینالمللی کارتون کتاب منتشر شد
پیشفروش شنل نامرئی کننده آغاز شد+عکس
یک صفحه جدید به واتساپ اضافه میشود+عکس
بن سلمان از ساخت پروژه بلندپروازانهاش منصرف شد
دانشمندان قلب ماه را دیدند+عکس
نمونه ایرانی پدافند ضدهوایی که مشابه روسی است+عکس
ناسا برای بازگشت از سیاره سرخ دست به دامن ایلان ماسک شد
ورود قدرتمندترین گوشی نوبیا به بازار
انقلابی بزرگ در صنعت ترانزیت و موتورهای دیزلی اتفاق افتاد
رونمایی از سریعترین مرسدس بنز AMG+عکس
باتری این ریزسیاهچاله فضایی میتواند انرژی چند نسل یک خانواده را تامین کند
برای اولین بار اشعه ایکس برآمده از اتمها کشف شد
علت فیلتر دسکورد اعلام شد
هزینه نگهداری از خودروهای لوکس آمریکایی چقدر است؟
چین جنگندههای رادارگریز F۲۲ آمریکا را فلج کرد+عکس
پدافند ضدهوایی ایران که شبیه اس ۳۰۰ روسیه است+عکس
جاسوس همهفن حریف اوکراینیها که در جنگ با روسیه به کمکشان میآید
سریع ترین موشکهای مافوق صوت در سال ۲۰۲۴ معرفی شدند+عکس
نتایج اولیه آزمون استخدامی آموزش و پرورش اعلام شد
دوربین بامزهای که بدون عکس گرفتن شما را شگفت زده میکند+عکس
انتصاب در آموزش و پرورش
برگزاری زنگ آموزش همزمان با گرامیداشت هفته زمین پاک در مدارس شهر تهران
پیشثبتنام مدارس غیردولتی براساس شهریه سال گذشته است
پیشتازی ۲۶ درصدی داوطلبان زن در نوبت اول کنکور
آغاز پذیرش دانشجوی دکتری بدون آزمون در دانشگاه آزاد
آثار جشنواره مد و لباس نقش تنپوش در حال داوری است
پویش سلامت دهان و دندان ۱۷ تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشود
شاسیبلند جدید چینی که با مدل تسلا مو نمیزند+عکس
آخرین محور رویداد من یک دانشآموزم با نام «امام مهربانی کلید خورد
برگزاری 90 رویداد در دانشگاه تهران به مناسبت جشن 90 سالگی
آییننامه مدرسه تراز سند تحول بنیادین نهایی شده است
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص ،قومیت ها ،عقاید دیگران باشد و یا با قوانین کشور وآموزه های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.