کد خبر: 67321

انسان و جامعه مطلوب در روایت شریعتی

مؤلفه‌های بنیادین انسان چیست؟ شریعتی از سه اِلمان بنیادین نام می‌برد که بدون آنها فهم انسان ناممکن خواهد بود که عبارتند از: آگاهی، آزادی و اختیار و آفرینندگی.

به گزارش ثریا سیدجواد میری، جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به مناسبت چهل و سومین سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی در یادداشتی به موضوع انسان و جامعه مطلوب در روایت شریعتی پرداخته است:

برای درک هر "نظریه اجتماعی" (Social Theory) باید دو بعد کلیدی را در آن مورد التفات بنیادین قرار داد و آن دو ساحت شامل "انسان" و "جامعه" است، البته هر نظریه انتقادی یک ساحت توصیفی از "وضع موجود" دارد و دوم یک ساحت نرماتیو از برای رسیدن به "وضع مطلوب".

شریعتی به عنوان یکی از بزرگترین سوشیال تئوریست های قرن بیستم تلاش مجتهدانه سترگی در انجام این مهم داشته است و می‌توان در اندیشه او تلفیق این دو بعد توصیفی و نرماتیو را در باب انسان و جامعه در هر چهار حالتش مشاهده کرد. در "تاریخ و شناخت ادیان" او به نکته‌ای بس بنیادین در باب انسان اشاره می‌کند که در "علوم اجتماعی ابزاری" سخت مورد غفلت واقع شده است ولی در "علوم اجتماعی و انسانی انتقادی" به صورت ژرفناکی به آن التفات شده است و آن نکته در روایت شریعتی این گونه در باب "انسان" صورت بندی شده است: "انسان، به عنوان یک صفت و درجه است و هر که از نظر علوم طبیعی [اجتماعی] جز انسان‌ها حساب می‌شود، از نظر علوم انسانی [انتقادی]، جز انسان‌ها نیست" (م. آ. ۱۴: ۱۳۸۸. ۲۷۳).

اگر بپذیریم که انسان یک "صفت" و "درجه" است آنگاه این پرسش مطرح خواهد شد که مؤلفه‌های بنیادین این صفت چیست؟ شریعتی از سه اِلمان بنیادین نام می‌برد که بدون آنها فهم این صفت ناممکن خواهد بود و آن سه مؤلفه را این چنین مفصل بندی مفهومی می‌کند: "آگاهی، آزادی و اختیار، و آفرینندگی" (م. آ. ۱۴: ۱۳۸۸. ۲۷۱).

به عبارت دیگر، وقتی از موجودی به نام انسان بر روی کره خاکی سخن می‌گوئیم باید وجود او دارای سه بعد اصلی باشد که به ترتیب آگاهی و آزادی و اختیار و آفرینندگی می‌باشد ولی تاریخ این موجود به ما نشان می‌دهد که این وجود در خلاء زیست نمی‌کند بل وجودش در شبکه‌های درهم تنیده ای به نام "جامعه" شکل و قوام می‌گیرد. این سخن بدین معناست که برای متبلور شدن این صفات در وجود بشر که بتواند او را به "درجه انسان بودن" متصف کند ما نیازمند یک جامعه مطلوب هستیم که راه را برای شکوفایی این سه بعد بنیادین هموار کند والا به جای آگاهی دچار "استحمار" و به جای آزادی و اختیار دچار "استبداد و جبر" و به جای آفرینندگی دچار "از خود بیگانگی و الینه شدن" می‌شویم و با چنین بشرهایی نمی‌توان جامعه مطلوب و انسانی داشت، زیرا در جامعه‌ای که این سه ساحت بنیادین رشد نیابند و در وجود آدمیان نهادینه نشوند "زور" و "زر" و "تزویر" حاکمیت پیدا می‌کند و جهان را تغلب مدیریت خواهد کرد.

حال می‌توان این پرسش را مطرح کرد که آیا شریعتی نظریه‌ای در باب "آزادی"، درباره "عدالت" یا در مورد "جامعه" دارد یا خیر؟ به عنوان مثال، جان راولز در سنت لیبرالیسم نظریه‌ای در باب عدالت دارد و یا روسو در باب آزادی نظریه‌ای دارد و مارکس در مورد جامعه و هستی اجتماعی طرحی نظری دارد ولی آیا می‌توان از نظریه تام شریعتی و صورت بندی او از عدالت و آزادی و جامعه به مثابه یک سوشیال تئوری انتقادی سخن به میان آورد؟ این طرحی است که با خوانش انتقادی روایت شریعتی از مفهوم "انسان" به مثابه یک صفت که دارای سه بعد می‌باشد قابل استخراج است و این نکته که انسان "موجود" نیست باب گفتگو و "نقد مستمر" تا رسیدن به وضع مطلوب در جامعه را مفتوح می‌گذارد. زیرا شریعتی می‌گوید: "اما من نمی گویم، «موجود»، چون آنکه می‌گوید، «انسان» موجود ی است …، از همان اول اشتباه می‌کند. انسان یک موجود نیست، مجموعه امکانات مختلفی است که می‌تواند بشود. ما در حال ایجاد هستیم، هنوز موجود نشده ایم، در حال شدن هستیم، هنوز داریم می‌شویم" (۱۳۸۸. ۲۷۵).

به عبارت دیگر، اگر قائل به این باشیم که انسان هنوز موجودیت نیافته است پس می‌توان استدلال کرد که جامعه انسانی هم هنوز ایجاد نشده است بل با توجه به آن سه بعد بنیادین باید آن را دائم اصلاح کرد و سیاستگذاری‌های حکومت که مخالف با تبلور آگاهی و آزادی و اختیار و آفرینندگی هستند، یقیناً در مقابل ظهور جامعه انسانی می‌باشند و در برابر حرکت استعلایی تاریخ قرار گرفته اند و شریک زر و زور و تزویر می‌باشند.

منبع: خبرگزاری مهر