به گزارش ثریا - کتاب «تنها گریه کن» روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان در دوران مبارزات انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی و پس از آن است که به قلم اکرم اسلامی تدوین و توسط انتشارات حماسه یاران منتشر شده است.
این کتاب در یازده فصل به همراه فصل پایانی منتشر شده که میتوان به عناوینی چون ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ؛ سرنوشتی خوش؛ بارش ستارهها؛ تا یار سر کدام درد دارد؛ به تمام جان حاضر؛ مثل چرخش گل به سمت نور؛ انارهای ترک خورده؛ صدای پر دادن کبوتر؛ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ؛ سبزآبی؛ إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ اشاره کرد. همچنین در فصل پایانی آلبوم تصاویری از محمد معماریان و خانواده اش منتشر شده است.
مقام معظم رهبری ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ تقریظی بر اینکتاب نوشتند که به اینشرح بود:
«با شوق و عطش، این کتاب شگفتی ساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی - راوی، عالی - نگارش، عالی - سلیقه تدوین و گردآوری، عالی و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علو و رفعت. هیچ سرمایه معنوی برای کشور و ملت و انقلاب برتر از اینها نیست. سرمایه باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه مادرانه به آن نیاز داشت. ۱۰ اسفند ۱۳۹۹
از نویسنده جدّاً باید تشکّر شود.»
«تنها گریه کن» کتابی در حوزه تاریخ شفاهی در عصر حاضر است که میتواند الگویی برای بسیاری از زنان و دخترانی باشد که همپای مردان قدم بر میدارند. زنانی که صبورانه در کنار مردان شأن هستند تا قلههای موفقیت را بگذارند. نمونههای اشرف سادات در عصر امروز بی شمار و ناشناخته اند و امثال اکرم اسلامی میتوانند چنین زنانی را کشف کنند و پا به دنیای زنانهشان بگذارند تا روایتی از زندگی را برای مخاطبان را به ثبت برسانند.
بد نیست برای شروع بررسی و مرور اینکتاب از فصل دهم با عنوان «سبزآبی» شروع کنیم؛ فصلی که ما را به تصویر روی جلد کتاب ارجاع میدهد؛ جایی که راوی میگوید:
«روز تاسوعا هم خانه نماندم. بچهها برایم دوتا عصا تهیه کرده بودند؛ این طوری بهتر بود. فقط کافی بود خودم را بکشانم تا مسجد. آنجا میتوانستم نشسته کار کنم. سر ظهر، لاشه گوسفندهای قربانی شده، رسید به مسجد. باید گوشتشان خرد میشد. دست جنباندیم. چند ساعت بود که بی وقفه کار میکردیم. گاهی چشمهایم سیاهی میرفت. ولی محل نمیدادم. بلاخره رنگ و رویم، حالم را لو داد. کمی ضعف داشتم و رنگم سفید شده بود. اصرار کردند برگردم خانه و استراحت کنم. شاید اگر وقت دیگری بود، حرف شأن را گوش میکردم؛ ولی آن روز فرق میکرد. همان جا با صدای بلند گفتم: آقا جان، یا اباعبدالله! اگه تا فردا که روز شماست پای من زمین برسه و بتونم بدون کمک، روی پای خودم بیام اینجا، دیگهای غذای ظهر عاشورا رو تنهایی می شورم…»
در بخش دیگری از همینفصل میخوانیم:
«مثل آخر شبی که با حسرت گذراندم و سعی میکردم به درد محل نگذارم و بخوابم، صدای عزاداری میآمد. اول دور بود و نامفهوم، من شک کردم. ولی وقتی نزدیک شدند و توانستم جواب جمعیت به نوحه اش را بشنوم، یقین کردم صدای سعید آل طاهاست. توی دلم گفتم چقدر محمد صدای سعید را دوست داشت. میخواستم با همان عصاها هرچقدر هم پایین رفتن از پلههای مسجد سخت باشد، بروم دسته شأن را ببینم. داشتم تقلا میکردم که یکی گفت دارن میان تو مسجد.
آرام گرفتم. خودم را کشاندم کنار پرده و گوشه اش را باز کردم. دو تا صف منظم وارد مسجد میشدند و میرفتند سمت محراب. سعیدهم وسط دسته دم میداد. چشم دوخته بودم به سعید و با خودم گفتم: بیخود نیست مادرت هر بار صدات رو می شنوه، مشت می کوبه روی سینه ش و قربون صدقه ت میره. خدا حفظت کنه واسه مادرت.
هوشیارم؛ مطمئن و حواس جمع. پاهایم نمی لرزد. دستهایم قوت دارند. نگاهم شفاف و روشن است. چشمهایم دودو نمیزنند. تپش قلبم منظم است، فقط گاهی دلم شور میزند. صبحی، اصرار کردند یک قرص آرامش بخش بخورم، قبول نکردم. گفته بودم امروز، روز عزت و سربلندی ماستیکهو یاد گریههای ماردش افتادم. به سینه اش میکوبید و سعید را صدا میزد. نشسته بود یک جایی وسط گلزار و به سعید التماس میکرد بلند شود و نوحه بخواند. هی خودش را تکان میداد و رو به جمعیت میگفت: پسرم دیگه از این به بعد پیش خود سیدالشهدا نوحه خونی می کنه و مردم رو می گریونه.
شک کردم. یقین کردم. گیج شده بودم. دستم را گذاشتم روی قلبم و گفت: سعید که شهید شده! اینجا چه می کنه؟ تعادلم داشت به هم میخورد. پرده را انداختم. عصاهای زیر بغلم را محکم و دوباره پرده را باز کرد. چیزی که میدیدم با عقل فهم نمیشد. حالا محمد هم کنار سعید ایستاده بود، دو تا دستش را میبرد بالا و مردانه سینه میزد. زل زل نگاهش میکردم. چشمش که به من افتاد، به رویم خندید. جمعیت را دور زد و آمد طرفم. ایستاد روبه رویم، دستهایش را انداخت دورگردنم و صورتم را بوسید. از خوشحالی و ذوق دیدنش نمیدانستم چه کار کنم. کشیدمش توی بغلم و بوسیدمش. برخلاف همیشه که تاب نمیآورد و از خجالت مدام تلاش میکرد زودتر از بغلم بیرون بیاید، این بار اجازه داد طولانی بچسبانمش به سینه ام. از خودش جدایش کرد. خوب نگاهش کردم. باورم نمیشد. پرسیدم: محمد تویی مامان؟ می دونی چند وقته ندیدمت؟ چقدر بزرگ شدی و دوباره بغلش کردم. حالم را پرسید. تا بخواهم جوابش را بدهم، دیدم حسن آزادیان جلو آمد و بنا کرد به سلام و احوالپرسی. از دلم رد شد که این بچه از اولش هم خوش رو و مهربان بود و مرا هر کجا میدید، حال و احوال میکرد. نه فقط بعد از شهادتش، حتی جبهه هم که بود، همیشه اینها را برای مادرش تعریف میکردم. آزادیان با دستش اشاره کرد و گفت: حاج خانم اینا چیه تو دستتون؟ تا بخواهم جواب بدهم، محمد دست پیش گرفت و گفت: چیزی نیست. مامانم حالش خوبه. دلم میخواست برای محمد درد دل کنم. مثل قدیمها برایش حرف بزنم و او گوش کند.
زبان باز کردم و گفتم که چقدر اذیتم و درد دارم، از پا افتاده ام و بدون کمک نمیتوانم حتی یک قدم بر دارم. برایم غصه دار شد و دلداری ام داد. دستش را گذاشت روی سینه اش و انگار یاد یک خاطره یا آدم عزیزی افتاده باشد و دلش غنج برود، با لبخند گفت: مامان چند روز پیش رفته بودیم زیارت. برات سوغاتی آوردم. میخواستم زودتر بیام دیدنت، ولی این آزادیان نزاشت. هی گفت صبر کن باهم بریم. این شد که امروز به اتفاق بچهها اومدیم اینجا زیارت عاشورا، زیارت عاشورای آسد جعفر حسینی رو هم بشنویم.
دست برد و از داخل جیب پیراهنش یک تکه پارچه سبز در آورد و وقتی تایش را باز کرد، دیدم یک شال باریک است. بوسید و گذاشت روی چشمهایش. گفت از داخل ضریح برداشتم.
دستش را دراز کرد سمت صورتم. از بالای پیشانی تا پایم را دست کشید. زانو زد. من عصا به بغل، هاج و واج و منقلب، محمد نشسته جلوی پایم. یکی یکی پارچههایی را که به پایم بسته بودم باز کرد. شال را بست به مچ پایم و گفت: غصه نخور مامان جان. برو نذرت را ادا کن امشب.
سرم پایین بود و داشتم گره شال سبز را نگاه میکردم. پلک زدم و وقتی چشم باز کردم، همه چیز عوض شده بود. بالای سرم آسمان بود. سرم را گرداندم سمت راست، آسمان بود. سمت چپ را نگاه کرد، آسمان بود. سپیده زده بود و از خنکی نسیم اول صبح، مور مورم شد. بوی گلاب و زعفران شربت ظهر عاشورا میآمد. رد خیسی اشک روی صورتم مانده بود. هرچه گشتم، نه از سعید آل طاها و صدایش، نه خوش و بش کردن حسن آزادیان و نه محمد اثری پیدا کردم.
توی رختخوابم نشستم و چشمم افتاد به مچ پایم. هیچ چیز دورش نبود. به جز همان پارچه سبزی که محمد با دستهای خودش بسته بود. نفس کشیدم و سرم پر شد از عطر عجیب و غریبی که دورم را گرفته بود. ترسی عجیب دلم را گرفت. دلهرهای همراه هیجان قلبم را پر کرد. با تردید با خودم گفت من که لیاقت زیارت آقا رو ندارم. لابد محمد رو واسطه فرستادن. بزار ببینم می تونم بایستم. با احتیاط بلند شدم و تکیه ام را به دیوار دادم. پایم را زمین گذاشتم و کم کم از دیوار فاصله گرفتم. هیچ دردی نداشتم. کف پایم را به زمین فشار دادم و قدم برداشتم؛ خودم به تنهایی، بی کمک، بدون عصا!»
البته قصه شال سبز از همان سال شد یک قصه؛ قصه کربلا.
در انتهای فصل دهم این کتاب میخوانیم؛
«هنوز هم برای بچههای خودم، برای جوانهای فامیل، برای مردمی که به دیدنم می آیند، از حضرت حسین (ع) حرف می زنم. قصه شال و شهید من بهانه است. حرفه اصلی قصه کربلاست. به این تقدیر خوبم میبالم.
اکرم اسلامی در فصلهای مختلف این کتاب، به قدری جزئیات را به درستی و آگاهانه از زبان مادر شهید محمد معماریان ثبت کرده است که مخاطب به راحتی میتواند در جریان وضعیت داستان قرار بگیرد. به ویژه در فصل نهم این کتاب با عنوان رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ؛ سبزآبی؛ إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ به راحتی مخاطب خود را لحظه به لحظه در جایگاه مادر شهید بود که با دستان خودش، فرزند دوردانه اش را به خاک میسپارد و سنگ لحد را روی آن میگذارد.»
در بخش دیگری از این فصل میخوانیم:
«هوشیارم؛ مطمئن و حواس جمع. پاهایم نمی لرزد. دستهایم قوت دارند. نگاهم شفاف و روشن است. چشمهایم دودو نمیزنند. تپش قلبم منظم است، فقط گاهی دلم شور میزند. صبحی، اصرار کردند یک قرص آرامش بخش بخورم، قبول نکردم. گفته بودم امروز، روز عزت و سربلندی ماست. حالم از همیشه بهتر و دلم آرام است. ایستاده ام مقابل یک قبر خالی و بالا و پایینش را نگاه میکنم. با چشم اندازه می زنم. بزرگ نیست. برای یک جوان شانزده ساله که لاغر بوده با قد و قوارهای متوسط، شاید مناسب باشد. زمین، خیس و خاک کمی سفت است. چادرم خاکی و گلی شده. از زیر پایم جمعش میکنم و یک دور می پیچم دور کمرم. مقنعه چانه دارم را روی سرم تکان میدهم و کمی جلو می کشم.
کفشهایم را در می آورم، خم میشوم و با بسم الله دستم را تکیه میدهم به گوشه قبر و اول پای راستم را میگذارم پایین داخل قبر، بعد هم پای چپم را. مینشینم و دستم هایم را می کشم روی خاک. سرما از نوک انگشتانم میدود توی تنم. لرزم میگیرد. با کف دست، خاک را صاف میکنم و چند تا کلوخ و سنگهای ریزی را که زیر دستم غلت میزنند، بر میدارم و میگذارم بالای قبر.
آنقدر بالا و پایین مساحت آن مستطیل کوچک و جمع و جور را دست کشیده ام که زیر ناخنهایم پر از خاک شده است. خاطر جمع که شدم، بلند میشوم و دستهایم را باز میکنم. با سر اشاره میکنم تا محمد را بگذارند توی بغلم. آن بالا زیارت عاشورا میخوانند. تازه سلامهای اول را میدهند که جوانم را کفن پیچ شده میگذارند روی دستم. به پهلو می خوابانمش روی خاک سرد و خیس باران خورده. پلاستیک دور صورتش را باز میکنم. دست می زنم به صورت محمد و می کشم به سر و صورت و سینه ام. انگشتهایم را میگذارم زیر سرش؛ بین خاک و صورتش. دوباره دقیق میشوم. می دانم این آخرین دیدار است. از داخل قبر که بیرون بروم، باید تا روز قیامت، تا صحرای محشر صبر کنم....»
با لبخند گفت: مامان چند روز پیش رفته بودیم زیارت. برات سوغاتی آوردم. میخواستم زودتر بیام دیدنت، ولی این آزادیان نزاشت. هی گفت صبر کن باهم بریم. این شد که امروز به اتفاق بچهها اومدیم اینجا زیارت عاشورا، زیارت عاشورای آسد جعفر حسینی رو هم بشنویم. دست برد و از داخل جیب پیراهنش یک تکه پارچه سبز در آورد و وقتی تایش را باز کرد، دیدم یک شال باریک است. بوسید و گذاشت روی چشمهایش. گفت از داخل ضریح برداشتمدر خلال فصلهای دیگر کتاب، اکرم اسلامی سادهزیستی اشرفسادات و همسرش حاج حبیب را تصویر کرده است؛ ویژگی و مشخصهای که کمتر در این زمانه شاهدش هستیم. سادهزیستی اشرفسادات در دهههای مختلف امتداد داشته است؛ از همان زمانی که دخترانش را به خانه بخت فرستاد و همان زمانی که خانه اش را در زمان جنگ تبدیل به پایگاه بسیج کرده بود.
اشرف سادات و همسرش از ابتدا مال و منال خود را برای جنگ گذاشتند و اینمادر در ادامه تنها پسرش را تقدیم اسلام کرد و بهقول خودش فرزندش را بخشید به حضرت علی اکبر امام حسین (ع)؛ با چنینروایتی:
«از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با خنده گفت: مامان! محمدت را خوب نگاه کن که آخرین باره. جواب دادم: بخشیدمت به علی اکبر امام حسین! این حرفارو نزن!
تا وسط کوچه رفت و دوباره صدایم زد: مامان! هرچی میخوای نگاهم کن. دیگه فرصتی پیش نمیاد. پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه. گفتم برو مادر بخشیدمت به سیدالشهدا.
دست گرفتم به لنگه در تا ببندمش که صدای محمد پیچید توی گوشم. گردن کشیدم، دیدم ایستاده سر کوچه، ساکش را گذاشته روی زمین و دست راستش را گذاشته به سینه دیوار. با شوخی پرسیدم: نمی خوای بری؟ گفت: دیدار به قیامت مامان. انشالله سر پل صراط. دوباره تکرار کردم: بخشیدمت به شش ماهه اباعبدالله. با دل قرص برو مادر. همان شد. رفتن هیچ، مثل یک پرنده از جوی چشمم پر کشید.»
***
نغمه مستشار نظامی پس از پنج بار خواندن این کتاب تحت تأثیر صلابت و استواری اشرف سادات منتظری، ترکیب بندی در تجلیل از این مادر شهید به عنوان نمونهای از بانوان حماسه ساز اسلام و ایران میسراید. این سروده در چاپ چهل و چهارم کتاب در ۱۲ بند منتشر شده است. در بخشی از آن میخوانیم؛
بخوان به نام خدا داستان ایمان را / حدیث زینبی مادران ایران را
بخوان به نام خدا از شکوه بت شکنان / که روح تازه دمیدند باغ و بستان را
پس از حماسه گردآفرین دوباره بخوان / غرور صف شکن این زن مسلمان را
به سمت لشکر طاغون بی سلاح دوید / که جاودانه کند شوکت سلیمان را
اگرچه مادر و همسر، ولی به راه ولی / گرفته در کف اخلاص گوهر جان را
بخوان حکایتی از صبر اشرف السادات / که یادگار بماند زنان دوران را
شکوه شیرزنی، مادری صبور و شکور / نماد عشق و بصیرت، غرور شعر و شعور
منبع : انتشارات حماسه یاران
فلسطین و توطئه صهیونیستی انگلیسی به کتابفروشیها آمد
مگره و مردان محترم در کتابفروشیها دیده شدند
انتخاب رشته ۸۶ هزار نفر در آزمون دکتری سال ۱۴۰۳
بیانیه شورای عالی انقلاب فرهنگی درحمایت از دانشجویان آمریکایی
ثبتنام کلاس اولیها از ۱۹ اردیبهشت آغاز میشود/اعلام چگونگی محدودهبندی مدارس
المپیاد ورزشهای فناورانه دانشجویی در چه رشتهها و سطحی برگزار میشود؟
تقدیر از یک عمر تلاش علمی و اجرایی استاد بلورچیان
اختصاص ۳۰۰ سهمیه استخدام معلم به شهرستان بشاگرد و جزایر هرمزگان
آغاز احداث ۵۰ تا ۸۰ هزار مسکن برای فرهنگیان بهزودی/ بررسی سلامت روان معلمان جدیدالاستخدام
رویداد جایزه ملی جمعیت به صورت تخصصی با همکاری جهاددانشگاهی هرمزگان برگزار میشود
ایجاد کارگروه مشترک معاونت علمی ریاستجمهوری و وزارت علوم برای مدیریت مالکیت فکری
نخستین سمپوزیوم تکنولوژی درطراحی و بازطراحی برگزار شد
همایش سلامت، حکمت و حکمرانی اواخر اردیبهشت میشود
اعلام همبستگی با دانشجویان آزادیخواه جهان در دانشگاه علم و صنعت
دانشگاهها در مقابل ظلم و ستم همیشه ایستادهاند
ایمیل حمایتی روسای دانشگاههای ایران به دانشگاههای آمریکا
سرپرست دانشگاه علوم پزشکی هوشمند منصوب شد
کلاسهای دانشگاهها امروز به مدت ۲ ساعت تعطیل شد
چگونه از تهران به گرگان برویم؟
موج بیداری دانشگاههای آمریکا ارمغان خیزش افکار عمومی ضد جنایتهای صهیونیسم است
گشودن مقبره فراعنه مساوی با مرگ حتمی؟
رونمایی از موتور ۶ سیلندر ۴۰۰۰ سیسی ساخته محققان ایرانی+عکس
موتور آمونیاک سوز تویوتا با قدرت بیشتر و آلایندگی کمتر
جزئیات تازه درباره هوش مصنوعی آیفون جدید
توپ گوستاو بزرگترین توپ جنگی دنیا که فرانسه را ویران کرد+عکس
ژاپنیها یک رنوی جدید ساختند+عکس
نقشه گنجی که از فضا دیده شد+عکس
شیکترین خودروی برقیای که تاکنون دیدهاید+عکس
رونمایی از شاسی بلند چری با چراغهای خطی و صفحه نمایش بزرگ+عکس
بازدید رایگان از موزهها برای معلمها و استادان
نصب بنر حمایت از اعتراضات ضد رژیم صهیونیستی مقابل سر در دانشگاه تهران
۲ کتاب حوزه علوم قرآنی و مهدویت در کرمان منتشر شد
طرح تحول علوم انسانی در دانشگاه خوارزمی اجرا میشود
دانشگاهها مکلف به اجرای قانون جوانی جمعیت شدند
هنرستانها میتوانند آینده شغلی و تحصیلی دانشآموزان را رقم بزنند
تعطیلی کلاسهای دانشجویان برای حمایت از دانشگاهیان معترض به جنایات رژیم صهیونیستی
حسنا و ملکههای رنگی به کتابفروشیها آمدند
کتاب برای قلب های شکسته منتشر شد
رقابت ۱۲ هزار داوطلب در پنجاه و یکمین دوره آزمون دستیاری پزشکی
اجتماع سراسری دانشگاههای ایران در حمایت از خیزش دانشگاهیان آمریکایی
دستگیری ۲۰۰ دانشجو معترض از ۳ دانشگاه آمریکا
شرایط تحصیل دختران متاهل در مدارس روزانه
راهیابی تیم والیبال دانشآموزی به فینال مسابقات جهانی
مدرسه، جایی برای گفتگوی رو در رو با دانشآموزان
تشکیل ائتلاف جهانی نخبگان دانشگاهی برای کمک به احقاق حق مردم فلسطین
مسابقات ملی سدید» بستری برای رشد و تقویت مهارتهای ارتباطی در دانشجویان است
فرصت انتخاب رشته داوطلبان آزمون دکتری سال ۱۴۰۳ دوباره تمدید شد
رایزن علمی و سرپرست دانشجویان ایرانی در کشور عراق منصوب شد
ایجاد ظرفیت فرا مرزی در تور تجاری گرجستان صنعت ساختمان
تدوین آئیننامه تاسیس و اداره موزههای دانشگاهها و مراکز آموزشی و پژوهشی کشور
یمن جایگزین مهمان ویژه نمایشگاه کتاب شد
کتاب تفسیر سوره تغابن منتشر شد
وعده صادق خروجی دانشگاهها بود
جشنواره گل و گلابگیری میمند - استان فارس
دلایل مدرسههراسی»و راههای ترغیب دانشآموز به مدرسه
نیاز به فضاهایی برای شادی دختران و سپری کردن اوقات فراغت آنان داریم
اپراتور اختصاصی هوش مصنوعی راهاندازی می شود
جهاد تبیین دستاوردهای نظام بزرگترین رسالت ما در آموزش و پرورش است
کادر؛ فراتر از قلمرو عکاسی
ملاکهای افزایش شهریه مدارس غیردولتی
محکومیت شدید برخوردهای خشونت آمیز علیه اساتید و دانشجویان غربی
تجمع دانشگاههای ایران در حمایت از خیزش دانشگاهیان آمریکایی
واکنش رییس دانشگاه تهران به سرکوب اعتراضات دانشجویان آمریکایی
قرنطینهشدن کتابهای مشکوک به آرسنیک در کتابخانه ملی فرانسه
عرضه صفات الهی در کتابفروشیها
عرضه سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب
پیام نوریها میتوانند از امروز محل آزمون پایان ترم خود را تغییر دهند
دانشگاه امیرکبیر حرکت شجاعانه دانشگاهیان آمریکا و اروپا در حمایت از مردم غزه را ستود
مهارت آموزی معلمان در دستور کار آموزش و پرورش باشد
وجدان بیدار دانشگاهیان جهان در مقابل نسل کشی غزه خروشید
قدردانی وزیر علوم از دستاندرکاران حفظ سلامت کنکور
دهه سرآمدی آموزش در دانشگاهها از امروز آغاز شد
دانشجویان و اساتیدِ ایرانی، حمایت از مردم فلسطین را رسالت اصلی خود بدانند
امروز، آخرین مهلت انتخاب رشته دکتری
ارائه خدمات مشاورهای – آموزشی، آنلاین و حضوری مرکز روانشناختی جهت برای عموم
کدام دانشگاههای آمریکا صحنه اعتراضات دانشجویی حمایت از غزه است؟
۴ هزار و ۱۹۳ نفر از دانشجویان متاهل وام تحصیلی دریافت کردند
تجمع دانشگاهیان دانشگاه تهران درحمایت از خیزش دانشجویان در آمریکا
شورای عالی انقلاب فرهنگی در نظارت و پیگیری مصوباتش جدی است
محدودیت اعطای پایههای تشویقی اعضای هیات علمی لغو شد
پیشفروش شنل نامرئی کننده آغاز شد+عکس
دانشمندان قلب ماه را دیدند+عکس
ورود قدرتمندترین گوشی نوبیا به بازار
انقلابی بزرگ در صنعت ترانزیت و موتورهای دیزلی اتفاق افتاد
رونمایی از موتور ۶ سیلندر ۴۰۰۰ سیسی ساخته محققان ایرانی+عکس
گشودن مقبره فراعنه مساوی با مرگ حتمی؟
هزینه نگهداری از خودروهای لوکس آمریکایی چقدر است؟
موتور آمونیاک سوز تویوتا با قدرت بیشتر و آلایندگی کمتر
پویش سلامت دهان و دندان ۱۷ تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشود
نسلکُشی در فلسطین قلب همه بشریت را به درد آورده است
برگزاری زنگ آموزش همزمان با گرامیداشت هفته زمین پاک در مدارس شهر تهران
آغاز پذیرش دانشجوی دکتری بدون آزمون در دانشگاه آزاد
آییننامه مدرسه تراز سند تحول بنیادین نهایی شده است
فهرست دانشگاههای خارج از کشور مورد تایید وزارت بهداشت اعلام شد
آخرین محور رویداد من یک دانشآموزم با نام «امام مهربانی کلید خورد
60 درصد پروژهای مدرسهسازی در حال ساخت با مشارکت مردم است
خبر خوش وزیر علوم برای اعضای هیأت علمی در شرف بازنشستگی
اینترنت در زمان برگزاری نوبت اول کنکور ۱۴۰۳ قطع نمیشود
جمعه ۷ اردیبهشت نمایش «یاخته» باحضور خبرنگاران و عکاسان روی صحنه میرود
بدون نیاز به اینترنت با واتساپ فایل منتقل کنید
اعلام زمان پاسخگویی و تعداد سوالات نوبت اول کنکور ۱۴۰۳
تظاهرات دانشجویان آرژانتین در پی کاهش ارائه آموزش عالی دولتی
لوگوی نود سالگی دانشگاه تهران منتشر شد
لغو جایزه انجمن قلم آمریکا» در پی تحریم نویسندگان
حمایت دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی از طرح های فرهنگی
در مسیر جلوگیری از مهاجرت نخبگان باید موانع قانونی را برداریم
کدام واحدهای دانشگاه آزاد در زمان برگزاری کنکور تعطیل هستند؟
دانشگاه علامهطباطبایی میزبان ۱۵ هزار و ۳۰۵ داوطلب کنکور سراسری
رییس سازمان بسیج اساتید: ۵۰ بسته سیاستی به مسئولان ارائه شد
کتابی که برای آشنایی با افغانستانیها باید خوانده شود
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص ،قومیت ها ،عقاید دیگران باشد و یا با قوانین کشور وآموزه های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.